فکر میکنم خارق العاده ترین کاری که میتوان انجام داد تاثیر نپذیرفتن از دیگران باشد. اینکه صبح تا شب با آنها در ارتباط باشی، با آنها حرف بزنی و کنارشان سر یک کلاس بنشینی، حماقتهایشان را ببینی و احمق نشوی.
دارم سعی میکنم کارهای بزرگی انجام بدهم. مدت زیادی نیست اما بهرحال شروع کرده ام این پروسهی بلندمدت را. روزهای آسانی نخواهند بود و هر روز از دیروز چالش برانگیز تر میشود. اما راهی ندارم. البته راههای زیادی برای درپیش گرفتن هستند، اما یک روز من از تباهی ترسیدم. خواستم مثل دیگران نشوم و یک زندگی عادی نداشته باشم. من میدانستم و میدانم که انجام اینکار سخت است... اما برایم هیچ راه جایگزینی وجود ندارد.
مدت زیادی زنده نیستیم... حداقل بگذار در این فرصت کم، اندکی از معانی و مفاهیم زندگی را کشف کنیم.
-استاد "ص" به طرز عجیبی رفتارهایش به من شباهت دارد. حتی تعجب کردنش مثل من است. حالا میفهممچرا این آدم را دوست دارم. تمام کارها و رفتارهایش را درک میکنم. انگار آیینهی من است.
من خیلی عصبانی هستم. وقتی حماقت دیگران را میبینم عصبانی میشوم. من خیلی هم حق به جانب هستم. انگار که همه اشتباه میکنند و تنها فرد محق دنیا من هستم. این اصلا خوب نیست. من از این تکبر ذاتی ام میترسم.